سفارش تبلیغ
صبا ویژن
√❤کلبه عاشــــــــقان❤√

خداوندا از آن می ترسم که روزی رسد

که تمام آرزوهایم را همچو گلی پژمرده ببینم

  

خداوندا مگذار زیر قطرات باران چون ذره ای خاک له شوم و از پا در آیم

خداوندا مگذار غم و اندوه باورهای مرا به بی راهه بکشند

  

خداوندا دستهایم را برای کمک به سویت دراز کرده ام

مگذار حمکت و قسمتت را چون جبر ببینم

  

خداوندا گوش کن با تو می گویم و از تو می خواهم



خدایا نمی دانم چرا از تمام خوشی هایت

سهم ما از زندگی فقط تلخی و اندوه گشته

 

صد ها بار زمین خوردیم و به امید بار بعدی

شاید دستی به سوی ما دراز شود

 

اما هز بار با اشک و آه بلند شدیم

خداوندا پس کجاست دستان تو که ما را بلند کند

 

به خوشبختی شادی سوق دهد

از غم و اندوه  برهاند

 

 

سفر باید کرد...

 

گام بر می دارم و می روم


به هر کجا شود جز اینجا


اینجا که همه لحظه هایش بوی غربت,غم,اندوه می هد.


می روم شاید پایان اینگونه نباشد


اما این بار می خواهم پایانش را خودم بنویسم.


در همه زندگی ام به این باور رسیده ام


که زندگی یک بازی بیش نیست


پس حال نوبت من است تا بازی را به سود خود به پایان برسانم.


چه خوش باشد و چه بد باشد.


به هر حال نامش را قسمت خواهند خواند؟؟؟؟؟

  


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/1ساعت 12:58 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |


 

 

طنز عید فطر

 

قربان هلالت بروم ای مه شوال


آورده ام از فرط خوشی در دو سه تا بال


سی روز به امید وصالت سپری شد


خم شد کمرم در رمضان همچو یکی دال


گرچه رمضان نیست فراتر زسه ده روز


از بهر من این ماه بُود بیشتر از سال


افطار و سحر گرچه خودم را خفه کردم


اما وسط روز شدم ضایع و بیحال


لاغر شدم و زرد مثال نی قلیان


رخسار من اکنون شده چون خربز? کال


یک چیز مرا مایه امید و توان بود


آن عید سعیدی که رسد باز به هر حال


ممنونتم ای ماه شب اول شوال


در آمدنت چون که نفرموده ای اهمال


زیبا تری ای ماه هلالی تو برایم


از ماه شب چارده آن بدرک رمّال


در فطر ببین باز چه سوری بچرانم


هرچند شود این حرکت باعث اسهال


« جاوید» از این روی بُود شاد در این روز


چون باز شکم در جلو واوست به دنبال


نوشته شده در یکشنبه 91/5/29ساعت 7:21 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |

 

بیا اى دل که عطر دلبر آمد

بیا اى دل که عطر دلبر آمد

 بهار آمدبهار دیگر آمد

 بهار دل کش ازماه ضیافت

 ضیافت از عطاى داور   آمد

 به ماه رحمت و فیض الهى

 کریم عترت پیغمبر آمد

 چو ماه مِهر و الفت نیمه گردید

 مَه کامل زجیب کوثر آمد

 رخش آیینه حُسن الهى

 صفاتش را کمال باور آمد

 بُود یوسف گرفتار جمالش

 ز زیبایان عالم برترآمد

 گل زیباى باغ آفرینش

 شمیم یاس باغ حیدر آمد

 حسن نام و حسن روى و حسن خو

 خداى حُسن و حق رامنظر آمد

به یُمن مقدمش عالم گلستان

 زعطر و بوى آن جان پرور  آمد

 به تنها شهر یثرب بلکه عالم

 زشادى غرق در  زیب و فر آمد

 به هردل شوق میلادش زند موج

 به سرخاک پایش افسرآمد

 تبسم مى‏کندحیدر به شادى

 که فرزندش خدا را مظهر آمد

 امام صلح و عدل و پایدارى

 زعیم انقلاب دیگرآمد

حسن مى‏بینداینک کوچه‏اى را

 که دوش اوعصاى مادرآمد

 «امین» وحى حق فریاد سرداد

 که نخل کوثرحق را بَر آمد


نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 12:57 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |

 

دیدی که با گریه من بغض دلم وا نمیشه


شرح پریشونی من . تو قصه پیدا نمیشه


من توی دنیای دیگه . اون دل تو جای دیگه


با تو یه دیوونه میشم . بی تو یه رسوای دیگه


فرصت زندگیم نیست پشت درای بسته


پر زدن آرزومه با این پرای بسته


من اگه بی تو باشم . کار دلم تمومه


از تو میخوام بپرسم . راه فرار کدومه؟


میدونی شکسته است دل من


به غم تو بسته است دل من


پر زدن آرزوم شده . عشق میتونه این پنجره ها رو وا کنه


وای اگه دل پر بکشه . با تو بیاد منو تو قفس رها کنه


سر میزاری رو قلبم . میشمری ضربه هاشو


دل تپش از تو داره . حس میکنی وفاشو


حس میکنی چه خسته ام پشت درای بسته


فرصت زندگی نیست با این پرای بسته


میدونی شکسته است دل من


به غم تو بسته است دل من

--------------------------------------------------

 

 

ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم



تنها تو یی ای نازنین آرام جانم 



اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد 



دل را سپردن تا ابد معنا ندارد 



سر در گریبانم کسی هم درد من نیست 



از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم 



از فصل های دوستی من دل بریدم 



این زندگی دیگر سرو سامان ندارد 



دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد 



دیگر نمی داند که را باید صدا زد 



این قلب را تا کی به طوفان بلا زد 



من باغبان فصل های انتظارم 



تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

 

 


نوشته شده در دوشنبه 91/5/9ساعت 9:21 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |


 به سفره افطار خیره شدم ام به کاسه شله زرد که با دارچین روی آن نوشته اند یا علی 

 
به بشقاب رنگینک و نان و پنیر وسبزی وقدحی پر از آش رشته که با کشک وزعفران تفت داده شده

 

تزیین شده وبه استکان چای.

 

خدایا این همه نعمت را چگونه شکر گزارم؟

 

من در هر برگ این سبزی ها در میان شاهی وتره واین تربچه ها دستان پر مهری را میبینم که عاشقانه


بوته ها راپاییده اند.

به نور آفتاب ،آب،خاک،وهوایی که ذره ذره به خورد این سبزی ها رفته فکر میکنم که قرار است


سهم من باشند وبه آخرین شبی که سبزی ها مهمان ان باغچه بودند،شاید در خانه ای قدیمی با تیرهایی در سقف


و ایوانی که مهتاب وبوی عطر خوش سبزی ها را با هم پیشکش آن آدم های زحمتکش کرد تا خستگی


روز از تن شان به در رود.

توبگوچند ذره نوروعاطفه در این برگ ریحان پنهان است؟

 

دانه های برنج این شله زرد وامدارمهر چند زن و کدام شالیزار است؟

 

فکرش را بکن آفتاب وآب وخاک سیصد سال پیش در دانه های خوش طعم وبوی دارچین صبر کرده


تا امروز گوشه ای از سلولهای تن مرا بسازد.

 

عرق چند گل سرخ گلاب شد تا قطره هایی از آن این شله زرد را معطر کند؟

 

روی بادام های کدام درخت نام من نوشته شده بود؟

 

من خوشه های زرد گندم را در این قرص نان به وضوح میبینم روزی در آن مزرعه در باد میرقصیدند

 

وموج دستان دخترکان زیبای روستایی که در میان آن گندم زار بازی میکردند را حس میکنم.

به بشقاب رنگینک و خرما نگاه میکنم که شیره ی خاک خطه ی گرم جنوب را با صبر دستان آن مرد


آفتاب سوخته در خود جای داده است تا کامم را شیرین کند وبه نخل مقاوم این اولین درختی که در کودکی

 

شناختمش فکرمیکنم وبه بوته های چای ودشت های باران خورده ای که دانه های بنشن این آش را

در خودپرورانده اند.

کاش میدانستم این چند دانه نمک سفید از کدام دریا ،کدام کوه به این سفره رسید.

 

بگوموج صدای کدام شبان آن گاو را به علفزار هی کرد تا پر شیر شود واین تکه پنیر قسمت من باشد؟

 

یا علی تو به خدای روزی دهنده بگو که بیش از این چشمم را بینا و زبانم را شکر گزار کند.


اللهم صل علی محمد و آل محمد


نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 11:1 عصر توسط HAMID نظرات ( ) |

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!



 

ستاره وقتی میشکنه میشه: شهاب

ولی

دلی که میشکنه میشه: سوال بی جواب

 



نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 3:12 عصر توسط HAMID نظرات ( ) |

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!



 

ستاره وقتی میشکنه میشه: شهاب

ولی

دلی که میشکنه میشه: سوال بی جواب

 



نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 3:10 عصر توسط HAMID نظرات ( ) |

هر وقـت تونـستی از کنار یه دختر یا زن رد بـشی و به جـای این که بگـی
بخورمـت عـزیـزم !


... بگی سلام بانو ...


اونـوقت میتونی اسـم خودت رو بذاری مــرد


و مطـمئن باش که هنـوز هستـن دختـرهایـی که مرد بـودن براشـون


مهـمه و آهن پرـست نیسـتن .

نوشته شده در یکشنبه 91/4/25ساعت 12:36 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |

یادته زیر گنبد کبود تو بودی و کلی آدمای حسود؟

 
تقصیر همون حسوداست که حالا

 
هستی ما شده یکی بود یکی نبود...

 

muwft6qxicrsutdsawn.jpg

 

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم?
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

 

 

1nxauoxsyyh83y6qy40s.jpg

 

از روزی که نامتـــ

ملکه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می کنمــ جمجمه امـــ

با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...

 

aacha35wodvaxrgpwcc.jpg

 

اومدی شبیه بارون دله من خسته خاکه
 

واسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاکه

نمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزی
 

شایدم می دونی اما منو باز به هم میریزی

نمی دونم چی رازیه که تو چشمات خونه کرده

هر چی هست اونقدر قشنگه که منو دیوونه کرده

 

v67clajdndn5smz3a18r.jpg

 

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............


و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو


کنار این قطار رفته ایستاده ام


و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!

 

makohblpsml8my6ou5fq.jpg

 

مرا به ذهنت نه. به دلت بسپار.

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

...میترسم ...

x8rg78y22y27krowe8hr.jpg

 

برگـَـــرد..

یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی..


نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم

که برای بُردنَش بر می گردی ..

 

jbaymzn47yho1y1yyw.jpg


نوشته شده در سه شنبه 91/3/23ساعت 10:32 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |

سلام بچه هاااااااااااااااااااا خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟ بووووس

 

بعد چند وقت باز دوباره مزاحمتون شدم !!!!!!!!

بچه ها از همتون عذر خواهی میکنم بابت اینکه خیلی کم میام اینجاااااااااااااااااااااااااا

 

آخه فعلا درگیر خدمت هستم تا یک ماه دیگه تمام میشه و دوباره راحت میتوانم بیام الان یکم

 

دست و بارم را بسته این خدمت بابت همش ازتون عذر خواهی میکنم گریه‌آور

 

امیدوارم بعداا بتوانم کم بود الانم را جبران کنمخسته کننده


مرسی که بازم بهم سر میزنید دوستتـــــــــــــــــــــــــون دارم بچه هاااااااااااااااااااااااااااا

 

فعلا بای.

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمابووووسدوست داشتنبلبلبلو



نوشته شده در جمعه 91/2/22ساعت 6:49 عصر توسط HAMID نظرات ( ) |

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت