سفارش تبلیغ
صبا ویژن
√❤کلبه عاشــــــــقان❤√

خداوندا از آن می ترسم که روزی رسد

که تمام آرزوهایم را همچو گلی پژمرده ببینم

  

خداوندا مگذار زیر قطرات باران چون ذره ای خاک له شوم و از پا در آیم

خداوندا مگذار غم و اندوه باورهای مرا به بی راهه بکشند

  

خداوندا دستهایم را برای کمک به سویت دراز کرده ام

مگذار حمکت و قسمتت را چون جبر ببینم

  

خداوندا گوش کن با تو می گویم و از تو می خواهم



خدایا نمی دانم چرا از تمام خوشی هایت

سهم ما از زندگی فقط تلخی و اندوه گشته

 

صد ها بار زمین خوردیم و به امید بار بعدی

شاید دستی به سوی ما دراز شود

 

اما هز بار با اشک و آه بلند شدیم

خداوندا پس کجاست دستان تو که ما را بلند کند

 

به خوشبختی شادی سوق دهد

از غم و اندوه  برهاند

 

 

سفر باید کرد...

 

گام بر می دارم و می روم


به هر کجا شود جز اینجا


اینجا که همه لحظه هایش بوی غربت,غم,اندوه می هد.


می روم شاید پایان اینگونه نباشد


اما این بار می خواهم پایانش را خودم بنویسم.


در همه زندگی ام به این باور رسیده ام


که زندگی یک بازی بیش نیست


پس حال نوبت من است تا بازی را به سود خود به پایان برسانم.


چه خوش باشد و چه بد باشد.


به هر حال نامش را قسمت خواهند خواند؟؟؟؟؟

  


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/1ساعت 12:58 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت