مــــــــــــــن خــاطـــراتــــــتـــ مــثــلـــ مــغــولــــ اســـتـــــ ! ! ! دیگر نه اشکهایم را خواهی دیـد گاهـ جلوے آیـــــنه مــے ایستـــم ... " هیچ گاه " به خاطر " هیچ کس" دست از " ارزشهایت " نکش چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛ تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!
تو می آیی، همه فریاد خشمت را بجرم بی وفایی ها، بروی صورتم بشکن، قــیـامـتی سـت ! تــا لـحـظــه ای کـه ..
نبودنت را تاب می اورم
رفتنت را تحمل میکنم
فراموش شدنم را باور می کنم
اما...
فرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش کردنت ، دیگر کار من
نیست
حمــلـہ مـے کنـــــد...
آتـــشــــ مــیــزنـــد! !
مــیســـوزانـــد!
خــرابـــــ میــکـــنــد! !
و
مـــی ر ود . . .
نه التمــاس هـایم را و نـه احـساسات اینـــ
دل لعنتـی را ،
بـه جای آن احساسی کــــــه کشتیـــ ،
درختی از غرور کاشتـمـــ...
خودم را در آنــ می بـینـــــــم ...
دســتـــــ روے شانـه هایــش مــے گذارم ...
و مے گویــم:
چه تحملــے دارد ...
دلــت ... !
یقین دارم که می آیی،
زمانی که مرا در بستر سردی میان خاک بگذارند تو می آیی.
یقین دارم که می آیی.پشیمان هم...
دو دستت التماس آمیز می آید به سوی من
ولی پر می شود از هیچ
دستی دگر دست گرمت را نمی گیرد.
صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه،
بفریادی مرا با نام میخواند و می گویی که اینک من،
سرم بشکن،
دلم را زیر پا له کن
ولی برگرد...
دورنگی ها،
جدایی ها
مرو ای مهربان بی من که من دور از تو تنهایم!
از لـحـظــه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـود ..
از جـــا مــی پَـــرم !
مــثـل ِ هـمـیـشه ..
تــــو نـــیـستـی !
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |