و اشک... آنگاه که غرور کسے را لہِ می کنے ، با کسی باش که تنهات نزاره خــــدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود، بـایــــد کـسـی را پـیـدا کـنـم کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـــــد آنـقـدر کـه یـکــــی از ایـن شـب هـای لـعـــنـتـــــــی آغـوشـــش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتــــگـی ام بـگـشــــایـد هـیـــــچ نـگـویـد ، هـیـــــچ نـپـرسـد فـقـــــط مـرا در آغـوش بـگـیـرد بـعـد هـمـانـجـا بـمـیــرم تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنــده را روزهـایـی کـه دروغ مـی گـویـد روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد روزهـایـی کـه دیـگـر مـــرا در آغـوش نـمـی گـیـرد روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـی شـود تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه . . . ... ... ... ... .... ... ... ... از ایــــــــــــــن ساعتــــــ میخواهم. . .خـــــــــدای سکوتـــــــــــ شوم خفقــــــــان بگیرم تـا . . . آرامــــــــش اهالـــــــــی ِ دنــیا خــــــــــط خطــــــــی نشـــود . . . . دل شکســـــــــــــتن اونقدر آســــــــــــــــون و راحت شده که دیگه نیازی به فکــــــــــــــــر کردن نداره فقـــــــــــــــــــــط کافیه طرفت بگه خســـــــــته شـــــــــــدم ازت یا اینکه نمیتونم تحملــــــــــت کنم همین کافیه واســـــــــــــــــه اینکه دلت بشــــــــــــکنه !!! شبیـــه کســـی شده ام خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم : عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟ من از قبیله ی فرهاد ها آمده ام... مینویسم بدون توبدون حضور تو حال من اما...پشت یک واژه آه
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
آنگاه کہِ کاخ آرزوہِاے کسے را ویران میکنے ،
آنگاه کہِ شمع امید کسے را خاموش میکنے ،
آنگاه کہِ بنده اے را نادیده می انگارے ،
آنگاه کہِ حتے گوشت را مے بندے تا صداے خُرد شدن غرورش را نشنوے ،
آنگاه کہِ خدا را میبینے و بنده خدا را نادیده مے انگارے !
مے خواہِم بدانم ،
دستانت را به سوے کدام آسمان دراز مے کنے تا براے خوشبختے خودت دعا کنے ؟
وقتایی که دلت گرفته
حوصله نداری
ناراحتی
حس میکنی یه دنیا غم داری
بلد باشه شادت کنه
راه قلبتو بلد باشه
تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد،
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت،
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمی دارد،
تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند،
...وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید،
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن.
خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال
تویی که واس خودت آواز میخونی
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن
به سلامتی تو...
کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد :
... بایــد تـَرکـــــــ کنـــم !
ســیگــار را...
خانــــه را...
زندگـــی را...
و باز پُــکــی دیگــــر می زند...
7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن !
اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه : جونم ....
اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد ،
یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم !
دوستاشو بپیچونه بخاطر من ....
منو با تنهاییام ؛ تنها نذاره !
خیلی وقته دلم تنگ شده ..
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!
عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت
پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟
پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!
از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!
آنقدر عشــــــــــقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشـــــــــــــــــته باشی یا آدم
شیرین باشی یا زلیخا
قالیچه ی دل من بدون اسم رمـــــــــز ِ نام ِ "تو" پـــــــرواز نمی کند...
مردانه پای این عشــــــــــــق می ایستم...
تا که عشقمان در تاریخ ثبت شود ادامه مطلب...
با دلی تنهابا هزار آه
با نگاهی بغض آلود به این فاصله
به این شب ها به این کاغذ های باطله
کاغذ هایی برای کشیدن لطافت نگات
برای بیان مخمل رنگ چشمات
بدون تو
این واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد
چه وسعتی...چه رنگ شبگیری دارد
بدون تو
سوگی دارد فضای اتاقم
و از با تو بودن خیال میبافم
اشک تمدید می شود در نگاهم
بدون تو آه بدون تو...
حسرت چه جولانی میدهد برای لحظه دیدار
جسمم چگونه میجوشد در این سوی دیوار
مثل یک بیمار
گذر کند این زمان طعنه تلخی است انگار
بدون تو قصه نیست
حال امشب و هر شب من است
بدون تو
لحظه های با تو بدون مثل نام قشنگ تو
پرستو وار از خاطره آرامشم کوچ میکند
بدون تو آه که زمان با من انگار گل یا پوچ میکند
بدون تو
من تا همیشه تنها
ساده و کودکانه گریه میکنم
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |