در سرزمین خیالم روزی را می بینم که دیگر: انسان شعرها را معنا نکند، روزی که انسان عشق را معنا نکند، روزی که انسان صداقت، دوستی، زندگی، عدالت را معنا نکند بلکه همه اینها معناگر انسان باشند. همیشه در ذهن همه آدمها روزهای خوب و بد، جاری و سیال باقی می مانند. ما آدمها با ذهن خود زنده هستیم . گاهی طوفان یک احساس خدایی میتواند تعادل حواس را به هم بزند. من فکر می کنم گریختن از این احساس کار درستی نیست . باید کمی سکوت کرد ... باید سفر کرد .... باید به جاده دل سپرد . اگر طوفان را با تمام وجود بخواهی بالاخره خواهد وزید و جسم و حتی احساس زیبای ترا خواهد گرفت ..آرام بودن ، ..... منش سکون و تعادل باعث حفظ این احساس می شود . خیلی ها از عشق می هراسند و خیلی ها هم عشق را باور ندارند . به عقیده من عشق یک معجزه است چون می تواند روح انسان را دگرگون کند . و این پدیده تحت تاثیر یک نیروی عظیم امکان پذیر خواهد بود ... اگر انسان را مجموعه ای از نیروها تصور کنیم ، می شود گفت: عشق در امتداد میدان مغناطیسی بدن قرار می گیرد و انسان را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد . نه می توان نسبت به آن بی تفاوت بود و نه می توان به طور کامل به آن سر سپرد ! زیرا در هر دو صورت ویرانگر است !
روز هایی از راه برسند که انسان بچگی خود را در میانه راه زندگی پشت در فراموشی نگذارد، لحظاتی که انسان بی وفایی، دروغ، مادیت، بی رنگی را از فهرست واژگان تزویرش پاک کند.
به انتظار روزی بنشینم که انسان ها ببینند آسمان آبی است و چه زیباست پرواز پرنده ها در آسمان و آنگاه بشکنند همه قفس ها را!
دلم می خواهد ساده سخن بگویم ....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |