سفارش تبلیغ
صبا ویژن
√❤کلبه عاشــــــــقان❤√

روز تاسوعای حسینی (61 ق)

عبیدالله بن زیاد که از مصالحه امام حسین با عمر بن سعد، ناخرسند بود، نامه ای به این مضمون برای عمر بن سعد فرستاد:

من تو را برای اصلاح میان خود و حسین نفرستادم. اکنون به محض رسیدن نامه اگر حسین به پیشنهاد ما توجه نکرد بر او حمله کن،

او و یارانش را به قتل برسان و پس از کشتن، آنان را مثله نما.

پس از اینکه حسین و یاران او را کشتی بر بدن های آنان اسب تازی کن. من می دانم پس از کشته شدن، اسب راندن بر بدن های آنان

فایده ای ندارد ولیکن چون از زبانم جاری شده است، باید انجام دهی و اگر چنانچه به این حرف ها توجه کنی در نزد ما عزیز و محترم

هستی و اگر میل نداری با حسین جنگ کنی از فرماندهی لشکر معزول خواهی بود و کارها را به شمر بن ذی الجوشن واگذار کن و او

مامور است فرمان ما را اجرا کند.

شمر بن ذی الجوشن نامه عبیدالله را روز نهم محرم به عمر بن سعد رسانده و به وی گفت: اکنون یا امر امیرت را اجرا کن و یا لشکر را به

من سپار. عمر بن سعد گفت: تو لیاقت فرماندهی نداری، من در مقام امارت لشکر خواهم ماند و تو هم از پیادگان سرپرستی کن.


عمر بن سعد در غروب روز نهم، فرمان حمله به سوی خیمه های امام حسین و یارانش را صادر کرد و یک دفعه بیش از 000/30 تن

نیروی مسلح به طرف اردوگاه امام حسین هجوم آوردند.


امام حسین از طریق برادرش اباالفضل العباس از آنان پرسید: چه می خواهید و این چه هیاهویی است که به راه انداختید؟ عمر بن سعد پاسخ

داد: از طرف امیر، عبیدالله بن زیاد دستور رسیده که شما را برای اطاعت از وی دعوت کنیم و اگر اجابت نکنید با شما جنگ نماییم.


حضرت ابوالفضل برگشت و جریان را به امام حسین اطلاع داد. امام حسین برادرش را دوباره فرستاد و فرمود: به این جمعیت بگویید

امشب به ما مهلت دهند تا نماز بیشتر بخوانیم و با خدای خویش راز و نیاز کرده و دعا و استغفار کنیم. ابوالفضل العباس این موضوع

را با سپاه دشمن در میان گذاشت. آنان پس از امتناع و اختلاف، سرانجام این درخواست را پذیرفتند و شب عاشورا را به امام حسین

و یارانش مهلت دادند.


- جواب رد ابوالفضل العباس به امان نامه شمر بن ذی الجوشن (61 ق)

شمر بن ذی الجوشن در عصر روز نهم محرم، چون دید که عمر بن سعد مهیای نبرد با امام حسین است، به نزدیک خیام حسینی آمد

و بانگ زد که فرزندان خواهرم کجایند؟ منظورش حضرت عباس و سه برادرش به نام های عبدالله، جعفر و عثمان بود که از فرزندان

فاطمه ام البنین بودند که آن مجلله از قبیله بنی کلاب و شمر هم از همین قبیله بود.

امام حسین که صدای شمر را شنید، به برادرانش دستور داد که جواب شمر را بدهند. اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت

و خویشی دارد. حضرت عباس به همراه سه برادرش به نزد شمر رفتند. شمر برای آنان، امان نامه ای آورده بود، مشروط بر

اینکه دست از یاری امام حسین بردارند و سپاهش را ترک گویند.

حضرت عباس بن علی فرمود: بریده باد دست های تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا ما را امر می کنی

که دست از برادر و مولای خویش برداریم و سر در طاعت ملعونان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای پسر رسول خدا

امانی نیست ؟ شمر از شنیدن این پاسخ دندان شکن، خشمناک شد و به لشکرگاه خویش برگشت.


نوشته شده در یکشنبه 91/9/5ساعت 11:35 عصر توسط HAMID نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت