روی دیوار خاط ـ ـــرات مِثــل یه تیـ ــغ کّنـد می مونـه…کــه رو رَگِـ ــت میکـشی… نِمیـ ــبُره ، امــا تا مـی تــونه زَخـ ـ ـم میــ ـ ــکُنه… از سالها اعتمادکـردے ...؟؟ خیانت دیــــدے ...؟؟؟ درد داشــــتــ ...؟؟؟ تــنــها شــدے ...؟؟؟ ایـن اشتباه رو دوبـاره تـکـرار نکـن ... نگو ایـن یکـے با بقیہ فرق دارہ ...! ایـن ، فقط بازیگر بهتریـہ ... شکـ نکـن!! تــــآ آخــرِ عمـــــرت مـــدیونے(!) چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . . یـکــ اتــآقِ تـآریک یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر ! وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے دلم هوای یک دوست قدیمی کرده ... میدانی ... مــــــــــــــن یادت باشد
روی سایه ایــــ که به جا مانده از تو چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد
نیامدنتـــــــــ را ...
تقویم می ماند
از من
استخوانهایی که تو را
دوست داشتند ...
بـــہ کسےکــہ بــــآعث شــدے
بــــعد از تــــو دیگـــــہ عـــآشـقِ
هیچـــکـس نشــــہ(!)
مے فهــــمے؟!؟!
ایـــن بزرگــــتریـن گــــنـــآهــہ(!)
یک رفیق شش دانگ ...
کسیکه امتحانش را در رفاقت پس داده
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد ...
رفیقی که من نگویم و او ... بشنود ...
رفیقی که بگویمش برو، اما بماند ...
که نرود ... وقتی ماندنش ... آرامم میکند......
به رویت نیاوردم ... !
از همان زمانی که جای " تو " به " من " گفتی: " شما "
فهمیدم پای " او " در میان است ...
نبودنت را تاب می اورم
رفتنت را تحمل میکنم
فراموش شدنم را باور می کنم
اما...
فرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش کردنت ، دیگر کار من
نیست
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |