گاهی وقتها دلم میخواد بگم:من رفتم،قهرم،دیگه دوست ندارم….. وچقدر دلم میخواد بشنوم که:کجابچه لوس؟مگه دست خودته!!غلط میکنی که بری! مگه رفتن به این راحتی هاست!! اما نمی دانم چه حکمتی است که آدم این مواقع همیشه میشنود:به جهنم…! آخر بازیست... سک سک ...!! پیدایت کردم ... آنجا... در آغوش او ... لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن " خاکــــــم ” نکنید ایــنجـــــا من،... کــــــسی را مینویسم و گه گاه خودم را که همه او شد و ماند و خواهد بود من عشق را خواهم نوشت… میبندم چشمانم را تا شاهد خرد شدن احساسم نباشم شکستن قلب درد دارد درد...
لیاقت می خواهد ” شریک ” شدن
تو خوش باش به همین ” با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من میخندم به فرداهایت
بی تفاوت از کنار هم بگذریم و . . .
در دل بگوییم : . . .
آن غریبه ! چقدر شبیه خاطراتم بود ! . . .
دوباره ”غسلــــم ” دهید
من دلم هنوز
“ خـــــــون ” است!!!
میگیرم گوش هایم را تا صدای شکستنش را نشنوم
اما افسوس صدایش تمام قلبم را به لرزه در آورده است
قلبم تکه تکه شده است....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |