سفارش تبلیغ
صبا ویژن
√❤کلبه عاشــــــــقان❤√

 


ای که تو با چشمهای نازت ، دیوانه کردی قلبم را ،


نگاهی هم به قلب من بینداز


ای که تو با ناز نگاهت ، دیوانه کردی چشمانم را ،


حس کن هوای نفسهایم را ...


ای که تو با دستان گرمت ، به آتش کشیدی دستان سردم را ،


مرا  در میان خودت بگیر ، مرا بسپار به آغوشت ، رهایم کن در آغوشت،


از همه چیز خلاصم کن، بگذار لحظه ای رویایی شوم...

 


 


رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟


فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟


مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟


مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟


تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی


چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی


مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟


مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟


مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری


پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ،


عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!


 


دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی !


بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته


حرفهای تکراری ،  این تنها صداقت است که از آن بیزاریم


سخت است قدم برداشتن در راه عشق ،


صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت


تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید


نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم


 صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ،


در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست


به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا....


وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر ،


بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!


پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی ،


برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ،


برای کسی که دلش در کنارم نیست ، برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

 


وقتی تو مال منی ، وقتی در لحظه های دلتنگی در کنارمی ،


دیگر چه آرزویی داشته باشم از خدا...


وقتی عاشقانه مرا میخواهی ،


همیشه و همه جا هوای مرا داری ، دیگر چه  بخواهم از این دنیا


من در این دنیا هستم و تو در کنارم ،


اینهمه عشق است در برابر چشمانم...


وقتی  گلی مثل تو در باغچه دلم شکفته ،


یک گلستان است که در دلم نهفته


و اینجاست که عطر حضورت همان هوای نفسهای من است


 

روزهای خوب باهم بودنمان گذشت، روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر

 

رسید و تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند.


روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، گذشت و اینک دلم

 

هوای تو را کرده است.


دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان.

 

دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است.



کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره می توانستم


 

آن صدایی که شب و روز به من آرامش می داد را بشنوم.



دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیزم.



تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم برجا گذاشتی.



خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند.



دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم.



برگرد ! بیا تا دوباره قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم.



 


نوشته شده در شنبه 91/6/11ساعت 1:30 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت